دخترم…
چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۰ ب.ظ
دخترم با تو سخن میگویم
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر
شاخه ی پر گل این گلزاری
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم
گل عفت,گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ گل فردای سفید
چشم تو آینه ی روشن فردای من است
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ
دیده بگشای و در اندیشه ی گل چینان باش
همه گلچین گل امروزند,همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دود در پی گلهای لطیف
تا یکی لحضه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی به ره باد مرو,غافل از باد مشو
ای گل صد پر من
همه گوهر شکنند
دیو کی ارزش گوهر داند؟!
دخترم گوهر من,گوهرم دخترمن
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی نسپار
دزد را دوست مخوان
چشم امید به ابلیس مدار
ای گوهر تابنده ی بی مانندم
خویش را خوار مبین
آری ای دخترمم
ای سراپا الماس
از حرامی به هراس
قیمت خود مشکن
قدر خود را بشناس,قدر خود را بشناس
۹۳/۰۵/۲۹