عشق آسمونی
شب عروسیه,آخر شبه,عروس رفته لباساشو عوض کنه تو اتق هنوز برنگشته,داماد کلافه پشت در قدم میزنه,آخرش داماد طاقت نمیاره درو میشکونه,مریم مثل یه عروسک ناز کف اتق خوابیده لباس عروسش با خون یکی شده,بغل دستش یه کاغذه…یه کاغذ خونی!باباش با دستای لرزون کاغذو بر میداره و میخونه:
سلام عزیزم دارم نامه مینویسم آخرین نامه ی زندگیمو,کاش منو تو لباس عروس میدیدی,مگه نه این که همیشه آرزوت همین بود؟ علی دارم میرم,میرم تا ثابت کنم تا آخرش رو حرفام ایستادم,میبینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم,دیدی بهت گفتم بازم باهم حرف میزنیم ولی کاش منم حرفای تورو میشنیدم,دارم میرم چون قسم خوردم,تو هم خوردی یادته؟گفتم یا تو یا مرگ تو هم گفتی یادته؟علی تو اینجا نیستی,من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟داماد قلبم تویی چراکنارم نمیای؟کاش بودی میدیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو داره با خون رگش رنگ میکنه,کاش بودیو میدیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند,علی مریمت داره میره که,بهت ثابت کنه دوست داشت,حالا که چشام دارند سیاهی میرند,حالا که همه ی بدنم داره میلرزه,تموم زندگیم مثل یه سریال داره از جلوی چشام میگذره,روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد یادته؟روزی که دلامون لرزید یادته؟روزای خوب عاشقیمون یادته؟نقشه های آیندون یادته؟علی من یادمه,یادمه چطور بزرگترامون,اونایی که همه ی زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند,یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوسش داری تنها برو سراغش؟روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری,یادته اون روز چقد گریه کردم تو اشکامو پاک کردیو گفتی وقتی گریه میکنی چشات قشنگ تر میشه,میگفتی من بخندم,علی حالا بیا ببین چشام به اندازه کافی قشنگ شده یابازم گریه کنم؟هنوز یادمه که بابات فرستادت شهر غریب تا چشمات تو چشمای من نیوفته,نمیدونست عشقت تو قلبمه نه تو چشام, روزی که بابام مارو از شهرو دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود واسه آینده ام پول نداشت نمیدونست آرزوهام تو نگاهت بود نه دستات,دارم به قولم عمل میکنم,هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ,پامو از این اتاق بذارم بیرون دیگه مال تو نیستم,دیگه تورو ندارم,نمیتونم ببینم به جای دستای گرم تو دستای یخ زده ی غریبه ای تو دستام باشه,همین جا تمومش میکنم,واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمیگیرم ,وای علی کاش بودی میدیدی رنگ قرمز خون بارنگ سفید لباس عروس بهم میان,عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم,دلم برات خیلی تنگ شده,میخوام ببینمت,دستم میلرزه,طرح چشمات پیش رومه,دستمو بگیر منم باهات میام…
پدر مریم نامه تو دستشه,سرشو بر میگردونه که به جمعیت بگه چیشده که بابای علیو میبینه اونم نامه علی رو برای مریم آورده بود…
عشق از دید معلم ها
از معلم دینی پرسیدند ، عشق چیست ؟گفت : حرام است
از معلم هندسه پرسیدند ،عشق چیست ؟گفت نقطه ای که حول محور نقطه ی قلب جهان میگرددد.
از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست ؟گفت :سقوط سلسله ی قلب جهان است .
از معلم زبان پرسیدند ،عشق چیست ؟ گفت :همپای لاو
از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت محبت الهیات است .
از معلم علوم پرسیدند عشق چیست ؟ گفت :عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد .
از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست ،گفت : عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست.
از معلم فیزیک پریسدند ،عشق چیست ؟ گفت : تنها آدم ربایی است که قلب جوان را به سوی خود میکشد .
از معلم انشا پرسیدند عشق چیست : تنها موضوعی است که میتوان توصیفش کرد .
از معلم ورزش پرسیدند ، عشق چیست ؟ گفت : تنها توپی است که هرگز اوت نمیشود .
از معلم زبان فارسی پرسیدند، عشق چیست ؟ گفت : عشق تنها کلمه ای است که ماضی و مضارع ندارد .
از معلم زیست پرسیدند ، عشق چیست؟ گفت : عشق تنها میکربی است که از راه چشم وارد میشود .
از معلم شیمی پرسیدند ، عشق چیست ؟ گفت : عشق تنها اسیدی است که درون قلب اثر میگذارد
واقعا عشق چیست ؟؟؟؟؟ نظرت ...................................