تولدامام هادی مبارک
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ
تولدامام هادی مبارک.امیدوارم فرداکه دوتاعیده خوش باشد.هم جمعه وهم عیدمیلادامام هادی«ع».
سه تا داستان گذاشتم ازایشون تابخونیدوبیشترامامتون روبشناسید.

فراهم شدن آب براى نماز
مرحوم شیخ حُرّ عاملى رضوان اللّه علیه ، به نقل از کافور خادم حکایت کند:
در یکى از روزها حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام مرا مخاطب قرار داد و اظهار نمود: اى کافور! آن سطل را پر از آب کن و در فلان محلّ مخصوص که حضرت خود معیّن نمود بگذار، تا هنگام نماز به وسیله آن وضو بگیرم .
و بعد از این دستور، مرا براى انجام کارى روانه نمود و فرمود: هرگاه بازگشتى ، سطل آب را در همان جائى که گفتم ، بگذار تا براى وضوء گرفتن آماده باشد.
کافور خادم افزود: سپس آن حضرت ، چون خسته بود در گوشه اى دراز کشید تا استراحت نماید؛ و در آن شب ، هوا بسیار سرد بود.
ولى متأ سّفانه من فراموش کردم که طبق دستور آن حضرت ، سطل آب را در آن محلّ معیّن شده بگذارم .
پس چون لحظاتى گذشت ، متوجّه شدم که امام علیه السلام از جاى خود برخاسته است و در حال آماده شدن براى نماز مى باشد و من - چون سطل آب را فراهم نکرده بودم از ترس آن که روبروى هم نگردیم و احیاناً حرفى به من نزند - مخفى شدم .
ولى در پیش خود، خیلى احساس ناراحتى و شرمسارى مى کردم ، که چرا آب را فراهم نکرده ام ؛ و به همین جهت مى ترسیدم که مورد سرزنش و ملامت حضرت قرار گیرم .
در همین افکار بودم ، که ناگهان امام علیه السلام با حالت غضب مرا صدا نمود، با خود گفتم : به خدا پناه مى برم .
و هیچ عذرى نداشتم که مثلاً بگویم فراموش کردم ؛ و به هر حال پاسخ حضرت را دادم و جلو رفتم .
چون نزدیک شدم ، فرمود: اى کافور! چرا چنین کرده اى ، آیا نمى دانستى که من براى وضوء از آب گرم استفاده نمى کنم ؛ بلکه باید آب ، عادى و سرد باشد، چرا آب را گرم کرده اى ؟!
با حالت تعجّب عرضه داشتم : اى مولا و سرورم ! به خدا قسم ، من فراموش کردم که آب در سطل بریزم و حتّى دست به سطل نزده ام .
سپس حضرت فرمود: الحمدللّه ، که خداوند متعال در هیچ حالى ما را فراموش و رها نمى کند و ما نیز سعى کرده ایم تا مستحبّات الهى را نیز انجام دهیم و در هیچ حالى آن ها را ترک نکرده ایم .(9)
آگاهى از درون اشخاص
همچنین مرحوم شیخ طوسى ، راوندى و دیگر بزرگان به نقل از اسحاق بن عبداللّه علوى حکایت کند:
روزى از روزها پدرم با عمویم با یکدیگر اختلاف کردند، درباره آن چهار روزى که در طول سال براى روزه گرفتن ، نسبت به بقیّه روزها فضیلت و اهمّیتى بیشتر دارد.
لذا براى حلّ اختلاف و گرفتن جواب صحیح تصمیم گرفتند تا به ملاقات و زیارت حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام بروند.
و در آن روزها، حضرت در محلّى - به نام صریا - نزدیک مدینه ساکن بود؛ و هنوز به شهر سامراء منتقل نشده بود.
به همین جهت ، به قصد زیارت و ملاقات آن حضرت حرکت نمودند، هنگامى که وارد منزل امام هادى علیه السلام شدند و در محضر شریفش نشستند، حضرت قبل از هر سخنى اظهار فرمود: نزد من آمده اید تا از روزهائى که در طول سال بهتر است ، در آن ها روزه گرفته شود، سؤ ال نمائید؟
عرضه داشتند: بلى ، یاابن رسول اللّه ! ما از محلّ خود فقط براى همین موضوع ، آمده ایم .
حضرت فرمود: پس بدانید که آن ها چهار روز است :
روز هفدهم ربیع الاوّل سالروز میلاد مسعود پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، روز بیست و هفتم رجب سالروز بعثت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله ، روز بیست و پنجم ذى القعده سالروز دَحْو الاْ رض ؛ و آن روزى است که زمین از زیر کعبه الهى پهن و گسترده شد - .
و روز هیجدهم ذى الحجّه سالروز غدیر خُمّ - که پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله از طرف خداوند متعال ، حضرت علىّ بن ابى طالب علیه السلام را به عنوان ((امیرالمؤ منین )) و خلیفه بلافصل خویش ، منصوب و معرّفى نمود -.(10)
خبر از دگرگونى رؤ ساى حکومت
مرحوم کلینى ، طبرسى و دیگر بزرگان به نقل از خیران ساباطى حکایت کنند:
در آن ایّام و روزگارى که حضرت ابوالحسن ، امام علىّ نقىّ صلوات اللّه علیه در مدینه منوّره بود، به خدمت ایشان شرف حضور یافتم ، حضرت ضمن صحبتهائى به من فرمود: از واثق چه خبر دارى ؟
عرضه داشتم : قربان شما گردم ، ده روز قبل با او بودم و چون خواستم از او خداحافظى کنم ، مشکلى نداشت ؛ بلکه در کمال صحّت و سلامتى بود.
امام علیه السلام فرمود: ولى مردم و اهل مدینه مى گویند که واثق مرده است .
پس فهمیدم که منظور حضرت از اهل مدینه ، خودش مى باشد.
و سپس حضرت فرمود: از جعفر چه خبر دارى ؟
گفتم : در وضع بسیار بدى بود و در زندان به سر مى برد.
بعد از آن ، امام علیه السلام اظهار داشت : او از زندان آزاد شده و به منصب ریاست خواهد رسید.
و آن گاه افزود: اکنون بگو که وضع محمّد بن زیّات چگونه است ؟
عرض کردم : و امّا محمّد بن زیّات بر مسند ریاست تکیه زده و مردم حکم او را نافذ مى دانند.
حضرت فرمود: او آینده خطرناکى را در پیش دارد؛ و پس از لحظه اى سکوت ، افزود: باید مقدّرات الهى جارى گردد و چاره اى جز تسلیم در برابر آن نیست .
سپس امام هادى علیه السلام در ادامه فرمایشاتش افزود: اى خیران ساباطى ! تو را آگاه مى کنم بر این که واثق مرده است و متوکّل عبّاسى ، جعفر را جایگزین او کرده ؛ و نیز دستور قتل محمّد بن زیّات را صادر و او را کشته اند.
عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! چند روز مى شود که این جریانات و دگرگونى ها رخ داده است که ما نسبت به آن ها بى اطّلاع مى باشیم ؟
در جواب فرمود: شش روز بعد از آن که از عراق خارج گشتى ، این وقایع رخ داده است .
خیران گوید: و چون از محضر مبارک حضرت بیرون آمدم ، بررسى و تحقیق کردم ، همان طورى که حضرت خبر داده بود، این وقایع و جریانات به وقوع پیوسته بود.(11)
سه تا داستان گذاشتم ازایشون تابخونیدوبیشترامامتون روبشناسید.
فراهم شدن آب براى نماز
مرحوم شیخ حُرّ عاملى رضوان اللّه علیه ، به نقل از کافور خادم حکایت کند:
در یکى از روزها حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام مرا مخاطب قرار داد و اظهار نمود: اى کافور! آن سطل را پر از آب کن و در فلان محلّ مخصوص که حضرت خود معیّن نمود بگذار، تا هنگام نماز به وسیله آن وضو بگیرم .
و بعد از این دستور، مرا براى انجام کارى روانه نمود و فرمود: هرگاه بازگشتى ، سطل آب را در همان جائى که گفتم ، بگذار تا براى وضوء گرفتن آماده باشد.
کافور خادم افزود: سپس آن حضرت ، چون خسته بود در گوشه اى دراز کشید تا استراحت نماید؛ و در آن شب ، هوا بسیار سرد بود.
ولى متأ سّفانه من فراموش کردم که طبق دستور آن حضرت ، سطل آب را در آن محلّ معیّن شده بگذارم .
پس چون لحظاتى گذشت ، متوجّه شدم که امام علیه السلام از جاى خود برخاسته است و در حال آماده شدن براى نماز مى باشد و من - چون سطل آب را فراهم نکرده بودم از ترس آن که روبروى هم نگردیم و احیاناً حرفى به من نزند - مخفى شدم .
ولى در پیش خود، خیلى احساس ناراحتى و شرمسارى مى کردم ، که چرا آب را فراهم نکرده ام ؛ و به همین جهت مى ترسیدم که مورد سرزنش و ملامت حضرت قرار گیرم .
در همین افکار بودم ، که ناگهان امام علیه السلام با حالت غضب مرا صدا نمود، با خود گفتم : به خدا پناه مى برم .
و هیچ عذرى نداشتم که مثلاً بگویم فراموش کردم ؛ و به هر حال پاسخ حضرت را دادم و جلو رفتم .
چون نزدیک شدم ، فرمود: اى کافور! چرا چنین کرده اى ، آیا نمى دانستى که من براى وضوء از آب گرم استفاده نمى کنم ؛ بلکه باید آب ، عادى و سرد باشد، چرا آب را گرم کرده اى ؟!
با حالت تعجّب عرضه داشتم : اى مولا و سرورم ! به خدا قسم ، من فراموش کردم که آب در سطل بریزم و حتّى دست به سطل نزده ام .
سپس حضرت فرمود: الحمدللّه ، که خداوند متعال در هیچ حالى ما را فراموش و رها نمى کند و ما نیز سعى کرده ایم تا مستحبّات الهى را نیز انجام دهیم و در هیچ حالى آن ها را ترک نکرده ایم .(9)
آگاهى از درون اشخاص
همچنین مرحوم شیخ طوسى ، راوندى و دیگر بزرگان به نقل از اسحاق بن عبداللّه علوى حکایت کند:
روزى از روزها پدرم با عمویم با یکدیگر اختلاف کردند، درباره آن چهار روزى که در طول سال براى روزه گرفتن ، نسبت به بقیّه روزها فضیلت و اهمّیتى بیشتر دارد.
لذا براى حلّ اختلاف و گرفتن جواب صحیح تصمیم گرفتند تا به ملاقات و زیارت حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام بروند.
و در آن روزها، حضرت در محلّى - به نام صریا - نزدیک مدینه ساکن بود؛ و هنوز به شهر سامراء منتقل نشده بود.
به همین جهت ، به قصد زیارت و ملاقات آن حضرت حرکت نمودند، هنگامى که وارد منزل امام هادى علیه السلام شدند و در محضر شریفش نشستند، حضرت قبل از هر سخنى اظهار فرمود: نزد من آمده اید تا از روزهائى که در طول سال بهتر است ، در آن ها روزه گرفته شود، سؤ ال نمائید؟
عرضه داشتند: بلى ، یاابن رسول اللّه ! ما از محلّ خود فقط براى همین موضوع ، آمده ایم .
حضرت فرمود: پس بدانید که آن ها چهار روز است :
روز هفدهم ربیع الاوّل سالروز میلاد مسعود پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ، روز بیست و هفتم رجب سالروز بعثت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله ، روز بیست و پنجم ذى القعده سالروز دَحْو الاْ رض ؛ و آن روزى است که زمین از زیر کعبه الهى پهن و گسترده شد - .
و روز هیجدهم ذى الحجّه سالروز غدیر خُمّ - که پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله از طرف خداوند متعال ، حضرت علىّ بن ابى طالب علیه السلام را به عنوان ((امیرالمؤ منین )) و خلیفه بلافصل خویش ، منصوب و معرّفى نمود -.(10)
خبر از دگرگونى رؤ ساى حکومت
مرحوم کلینى ، طبرسى و دیگر بزرگان به نقل از خیران ساباطى حکایت کنند:
در آن ایّام و روزگارى که حضرت ابوالحسن ، امام علىّ نقىّ صلوات اللّه علیه در مدینه منوّره بود، به خدمت ایشان شرف حضور یافتم ، حضرت ضمن صحبتهائى به من فرمود: از واثق چه خبر دارى ؟
عرضه داشتم : قربان شما گردم ، ده روز قبل با او بودم و چون خواستم از او خداحافظى کنم ، مشکلى نداشت ؛ بلکه در کمال صحّت و سلامتى بود.
امام علیه السلام فرمود: ولى مردم و اهل مدینه مى گویند که واثق مرده است .
پس فهمیدم که منظور حضرت از اهل مدینه ، خودش مى باشد.
و سپس حضرت فرمود: از جعفر چه خبر دارى ؟
گفتم : در وضع بسیار بدى بود و در زندان به سر مى برد.
بعد از آن ، امام علیه السلام اظهار داشت : او از زندان آزاد شده و به منصب ریاست خواهد رسید.
و آن گاه افزود: اکنون بگو که وضع محمّد بن زیّات چگونه است ؟
عرض کردم : و امّا محمّد بن زیّات بر مسند ریاست تکیه زده و مردم حکم او را نافذ مى دانند.
حضرت فرمود: او آینده خطرناکى را در پیش دارد؛ و پس از لحظه اى سکوت ، افزود: باید مقدّرات الهى جارى گردد و چاره اى جز تسلیم در برابر آن نیست .
سپس امام هادى علیه السلام در ادامه فرمایشاتش افزود: اى خیران ساباطى ! تو را آگاه مى کنم بر این که واثق مرده است و متوکّل عبّاسى ، جعفر را جایگزین او کرده ؛ و نیز دستور قتل محمّد بن زیّات را صادر و او را کشته اند.
عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! چند روز مى شود که این جریانات و دگرگونى ها رخ داده است که ما نسبت به آن ها بى اطّلاع مى باشیم ؟
در جواب فرمود: شش روز بعد از آن که از عراق خارج گشتى ، این وقایع رخ داده است .
خیران گوید: و چون از محضر مبارک حضرت بیرون آمدم ، بررسى و تحقیق کردم ، همان طورى که حضرت خبر داده بود، این وقایع و جریانات به وقوع پیوسته بود.(11)
۹۳/۰۷/۱۷
بود رضای خدا در رضایت حضرت هادی
عیدتون مبارک :)